یه وقتایی آدم یه چیزی رو شروع میکنه و بعدشم باهاش پیش میره
نه ببخشید باهاش پیش نمیره باهاش زندگی میکنه
یه وقتایی آدم با همین چیزی که ساخته دوستایی پیدا میکنه که میشن زندگیش
یه وقتایی آدم از چیزی که شروع کرده خسته میشه و ترکش میکنه
یه وقتایی آدم از چیزی که شروع کرده خیلی خیلی خسته میشه پل های پشت سرشم خراب میکنه
یه وقتایی آدم دوستای جدید دلش میخواد
یه وقتایی آدم میره یه جای دیگه تا یه چیز دیگه بسازه
.
.
.
یه وقتایی آدم پشیمون میشه
یه وقتایی آدم دوستای قدیمیشو دلش میخواد
یه وقتایی آدم دیگه راه برگشت نداره چون پل های پشت سرشو شکسته
به همین سادگی یه وقتایی آدم تو گل می مونه مثله ....
یه وقتایی هم می خوای تنها باشی
یه وقتهایی همه دور و برت رو گرفتن
یه وقتایی هم می خوای از تنهای بیرون بیای
یه وقتهایی هم هیچکس نیست باهاش درد و دل کنی .. .
یه وقتایی حق با توئه
یه وقتایی چه اتفاقا که نمی افته !!
مثل...؟
من! :دی
آدم باید بدونه اگه "یه وقتایی" یه کاری میکنه باید پاش وایسته.
----
یعنی جدا فکر میکنی من گول خوردم؟
شاید این طوری به نظر برسه ولی گاهی ظاهر چیزا دقیقا واقعیت اون چیز نیست، همیشه یه آدم نامرد برا پایان تلخ یه ماجرا لازم نیست، گاهی یه پایان تلخ به این دلیل اتفاق میفته که ما توان اجرای یه پایان خوش رو نداریم...
----
فکر کنم این اولین باره که میام اینجا ولی مرسی که یهم سر زدی مسلما بازم میام
نقطه سر خط.